چند وقت پیش تصادف کرده بود من خونه مامانم بودم . چند روز گذشت رفتیم یجا از فامیلای اون مرده بود ختم شام غریبان . فامیلاشون که من نمیشناختم اوم. گفت حالت خوبه ورا اشنایی ندادی گفتم بجا نمیارم . گفت اون روز با شوهرت تصادف کردید بهت آب دادم . من هنگ کردم . اومدم له مادرش و خواهرش گفتم . شوهرم همرو برد به دروغ . حال دلم خوش نیس
1403/04/30 20:09