داستان مجرم
در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم..بچه ای بسیار شلوغ میکرد..
خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید..
آن بچه قبول کرد و آرام شد..قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم...ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای......به او گفته ای شکلات میخرم ولی نخریدی
با کمال تعجب بازداشت شدم!!در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی...!!!آنها با نظر عجیبی به من مینگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه...!!!به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد!!!آنها گدای یک بسته شکلات نبودند...آنها نگران بدآموزي بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند !
نقل از کتاب چرا عقب مانده ایم ؟
متن بسیار کوتاه اما خواندنی است
نتیجه گیری : یک حرف نسنجیده می تواند یک برنامه ی سنجیده شده را از بین ببرد حواسمان به گفتار و رفتارمان باشد
برای مشاهده پاسخ های این پرسش به لینک زیر مراجعه کنید:
"لینک قابل نمایش نیست"s/qa?q=2038781
1403/05/09 19:43