چیزی وجود نداشت فقط برای تبریک چرا به شوهرم زنگ زدی تبریک گفتی اینو به کی بگی تمام خوبی های که کردم اصلا یادش نبود پیش شوهرش بهم گفت دیگه خونه اش نمیرم منم درجواب گفتم برای تو وشوهرت نامه فدای جانم نفرستادم شوهرت دیگه حق نداره پاش خونه بزاره برادرشوهرم گفت میخوام برادرم بببنم منم پیش زنش گفتم برادرت از این به بعد تو کوچه ببین وقتی زنت بهت اعتماد نداره یک تبریک گفتم به کجا کشیده خودش گفت من به شوهرم اعتماد ندارم گفتم این مشکل توهست
1403/03/29 16:14