حموم زنونه ( بیکاران باکلاس)😈🍻

1083 عضو

داستان خیانت شوهرشونوشته به صورت داستان بریدبخونیدعبرت شه به هرکسی اعتمادنکنیدنزاریدبه حساب اجتماعی بودنوروشنفکربودنو ومثل خواهربرادریم برینن توزندگیتون

1403/07/24 18:49

مطمعن

1403/07/24 22:41

حالا اون یه گوهی خورده تو بیخیال شو

1403/07/24 22:49

لیاقت خوبیای تورو ندارن

1403/07/24 22:58

ژلوفنو سوراخ کن موادشو بریز تو سوراخ دندونت ارومت میکنه

1403/07/24 23:00

کثیفه

1403/07/24 23:02

شوهرم فردا میره نیسان ابی ثبت نام کنه بخریم🤣

1403/07/24 23:28

چند ترمه تا مدرک بدن بهت

1403/07/24 23:54

این عالیه

1403/07/25 08:02

من قبل بارداری رفتم خونه مادرم قهر

1403/07/25 08:32

موندم بعد زایمانم رفتم

1403/07/25 08:34

تو کل بارداری چهار یا 5 بار اومد

1403/07/25 08:35

موقع زایمان دربدر دنبال شوهر بودن برای رضایت

1403/07/25 08:35

بیمارستانو راضی کردن

1403/07/25 08:36

شوهرم برای ترخیصم اومد

1403/07/25 08:37

اینم طبیعیه

1403/07/25 12:13

سلام

1403/07/25 12:22

خونه تکونی چ سخته

1403/07/25 12:45

مسخره بازی

1403/07/25 12:54

اره کوچیکن اینا

1403/07/25 13:28

نه سبزه بعد اون میریزه زرد میشن

1403/07/25 13:34

یه سرویسم ت گردن گوشش بود روز عقدش گفتن طلا سفیده عنش در اومد تقلبی بود

1403/07/25 13:44

سلام

1403/07/25 14:52

چندبار اشتباهی خورده ب دمبل

1403/07/25 17:00

اگ‌میخای راحت باشی باید بعضی وقتا حست رو بکشی
شوهر منم اینطوریه
اوایل چن سال خیلی اذیت شدم
بعد دیدم دارم خودمو اذیت میکنم
قلبمو سنگ کردم
رااااحت شدم
بی خیال
وقتایی که می‌رفت رو مخم با کارایی که دوست داشتم دسر غذا پیاده روی خرید چیزای کوچولو بامزه
خودمو سرگرم میکردم
کیک میپختم با کلی قهوه مهوه از خودم پذیرایی میکردم
دیگه عادت کردم
موقع اعصاب خوردی هم فقط به این فکر کن که چن وقت دیگه تموم میشه این خلقش مثل همیشه

1403/07/25 17:06