156 عضو
من همینجور بودم حالا با آرامش و احترام جواب میدم از خودم دفاع میکنم راحت شدم
رفتم دکتر باز
جواب ازمایشم اومد زخم بر اثر عفونت بود
دوباره شستشو داد دارو داد گفت ده روز دیه باز بیا تمام
استرس داشتم بگه زخمت خوب نمیشه یا سرطانه
ب مادرشوهرم گفتمشوهرمم عین شوهر عمم میمونه (شوهر عمم ی ریشه خیلی زنزدیک فامیلی دارن و اخلاقسون شبیع ب همه) گفتمش میگن قبلنا شوهر عمم مث سوهر خودم بد اعصاب. بودهو بهونه گیر
گفتش عمتی ک من میبینم خیلییی بیخیال وشوخ طبعه و ت روحیشم تاثیری نذاشته
بسم گفتم اینجوری نگو درستع شوخ طبع و ب ظاهر بیخیاله
عین خودم اما ا باطن ما ک خبر نداری
پ این مریضی ک سراغ عمم اومده و مریضش کرده ا چیع
ا بس سوخته و ساخته اینجوری شده
دوس دارم ب این دلیل بازگومیکنم اینجا میگم
دوس دارم اعتماد ب نفسم بره بالا نمیدونم ا چ نقطه ایی شروع کنک
م
من در اصل اعتماد ب نفس ندارم ب این دلیله ک خودمو دست کم میگیرم
اول از همه پسرت ک خوابید ب پوستت برس
صب یکم بیشتر بخواب
بچرو بده مادرشوهرت اگه زود بیدار شد بگو یکم حالم بده بخوابم
الکی هم شده نیسم ساعت حتی
همیشه بدو بدو نرو دنبال کار کردن بعضی وقتا بشوهرت بگو بیا این پیازو پوس بگیر بیا غذارو هم بزن
.دقیقا ا امشب خاستم رشرو کنم هر دفه گرسنه میموندم و غذامو میدادممیخوردن امشب نشستمبا شوهرم خوردم🤗😂 اونی ک میگم
موند فققق غر اخرشم تخم مرغ درست کرد
ی حس غرور
سر سنگین باش باهمه نزار از روت رد بشن
اونم اگ در توانم باشه
پیام
nini.plus/
برای ارسال پیام به این گروه باید ابتدا اپلیکیشن نی نی پلاس را دانلود نمایید.
این بخش در حال طراحی می باشد