فرفا

156 عضو

من همینجور بودم حالا با آرامش و احترام جواب میدم از خودم دفاع میکنم راحت شدم

1403/05/01 19:41

رفتم دکتر باز

1403/05/01 19:44

جواب ازمایشم اومد زخم بر اثر عفونت بود

1403/05/01 19:44

دوباره شستشو داد دارو داد گفت ده روز دیه باز بیا تمام

1403/05/01 19:44

استرس داشتم بگه زخمت خوب نمیشه یا سرطانه

1403/05/01 19:45

ب مادرشوهرم گفتم‌شوهرمم عین شوهر عمم
میمونه
(شوهر عمم ی ریشه خیلی زنزدیک فامیلی دارن و اخلاقسون شبیع ب همه)
گفتمش میگن قبلنا شوهر عمم مث سوهر خودم بد اعصاب. بودهو بهونه گیر

1403/05/01 20:16

گفتش عمتی ک من میبینم خیلییی بیخیال و‌شوخ طبعه و ت روحیشم تاثیری نذاشته

1403/05/01 20:16

بسم گفتم اینجوری نگو درستع شوخ طبع و ب ظاهر بیخیاله

1403/05/01 20:16

عین خودم اما ا باطن ما ک خبر نداری

1403/05/01 20:16

پ این مریضی ک سراغ عمم اومده و مریضش کرده ا چیع

1403/05/01 20:16

ا بس سوخته و ساخته اینجوری شده

1403/05/01 20:16

دوس دارم
ب این دلیل بازگو‌میکنم اینجا میگم

1403/05/01 20:16

دوس دارم اعتماد ب نفسم بره بالا نمیدونم ا چ نقطه ایی شروع کنک

1403/05/01 20:16

م

1403/05/01 20:16

من در اصل اعتماد ب نفس ندارم ب این دلیله ک خودمو دست کم میگیرم

1403/05/01 20:17

اول از همه پسرت ک خوابید ب پوستت برس

1403/05/01 20:17

صب یکم بیشتر بخواب

1403/05/01 20:17

بچرو بده مادرشوهرت اگه زود بیدار شد بگو یکم حالم بده بخوابم

1403/05/01 20:17

الکی هم شده نیسم ساعت حتی

1403/05/01 20:18

همیشه بدو بدو نرو دنبال کار کردن بعضی وقتا ب‌شوهرت بگو بیا این پیازو پوس بگیر بیا غذارو هم بزن

1403/05/01 20:18

.دقیقا ا امشب خاستم رشرو کنم
هر دفه گرسنه میموندم و غذامو میدادم‌میخوردن
امشب نشستم‌با شوهرم خوردم🤗😂
اونی ک میگم

1403/05/01 20:18

موند فققق غر اخرشم تخم مرغ درست کرد

1403/05/01 20:18

ی حس غرور

1403/05/01 20:19

سر سنگین باش باهمه نزار از روت رد بشن

1403/05/01 20:19

اونم اگ در توانم باشه

1403/05/01 20:19