خانوما از وقتی داستان فالگیرخوندم حس میکنم منم همزاددارم چون خیلی وقته ب مشکل میخورم توزندگیم اعصابم خوردمیشه دست خودم نیس پسربزرگم ک 4سالشه میزنمش ولی پسرکوچیمو اصلا نمیزنم یا مثلا تلویزیون اون شب یهو روشن شد شوهرم ترسید ساعت 2شب بود یا پسرم اون روز رفت دم دربازی کنه یهو یکی تودلم گفت الان یکی میزنتش با گریه میاد خونه گفتم ب دلم بدراه ندم بخدا 5دیقه بعدش دیگم با جیغ اومد ک یه پسری از کوچه بغلی اومده منوزده ،اون روز صب فرش میشتم تودلم یکی گفت امشب جاری شام دعوت میکنه بجون بچم چن دیقه بعدش گوشیم زنگ خورد دعوت کرد یا تو بارداری اولم خواب دیدم دارم میرم زیارت امام حسین دست پسرم ک 8سالش بود گرفته بودم رفتیم داخل اونجا مارو میگردن یهو من اومدم بیرون بعدش پسرم اومد دیدم یه پسرفلج ومشکل دار اومدبیرون یهوگریه کردم بیدارشدم خیلی ترسیدم ک بچم چیزیش باشه فرداشبش دیدم شوهرم گریه میکنه ناراحت گفتم چی شده گفت خواهرم ک تازه زایمان کرده برامراقبت یکماه بچش رفته گفتن بچش مشکل داره فلج ومشکل ذهنی داره دور سرش بزرگ نشده وبچش مشکل دارشد
برای مشاهده پاسخ های این پرسش به لینک زیر مراجعه کنید:
"لینک قابل نمایش نیست"s/qa?q=2127340
1403/07/21 11:55