خسته میشه

اره

شوهرم فتنه اس

خب دیگه زنگ نزن و پیام نده

شب اومد خودشون باهم حل و فصل میکنن

جوری حرف زد
ک انگار ا اکثر خبرهای خونه باخبرش میکنک

لعنت ب زندگی مشترکی

ک بلعکس

بش پیام دادم

نترس چیزی نمیشه

چته بابا ولکن چیزی نبوده ک ت بزرگش کردی

میگه دهننتو ببند
من دیگ‌نمیمونم

ذکر (یا ودود) بگو

ن خب هر چی بش گفتم خب می‌ره دعوا می‌کنه بدداداشش میگه

چ پررو

میگه ک خب رسوندم

ولی خب زمانی بم گف ک منم‌اتیشی کرد و عصبیک کرد

زمانی بم گف داداشش ک داشتم با شوهرم حرف میزدم

چ حل و فصلی با همیم

الانم منو بد جلوه میدن ک رسوندم

من اگ میخواستم فتنه بندازم ک خیلی چیزای دیگ رو میرسوندم

چ بد شد

استرسی شدم

هیچی نمیشه

شوهرتم کاش ی فکری کنه