.
❤️ مراسم عروسی نیز طبق رسومات منطقه برگزار گردید .
پدر ایوب که از این ازدواج بسیار ناراحت بود ،علیرغم میل باطنیش ، کلید یکدستگاه آپارتمان بسیار شیک را ، به تنها فرزند خود به عنوان کادوی ازدواج هدیه نمودند .
بعد از پایان عروسی و رفتن میهمانها ، عروس و داماد به منزل شخصی خودشان رفتند تا شروع زندگی خود را در حِجله و در شُبِ چِلّه جشن بگیرند .
ولی با *کمال تأسف* فردای روز عروسی ، از طرف پاسگاه محل ، با تلفن به پدر و مادر ایوب اطلاع داده شد که پسرتون به کُما رفته و در بیمارستان بستری گردیده .
پدر و مادر ایوب فوری خود را به بیمارستان میرسانند و با نهایت تأسف ، با جنازه پسرِجوانشان روبرو میگردند .
پدر ایوب از دست دامادِ رضیه بانو که اعتیاد دارد شکایتی تنظیم نموده که شاید کار اون شخص باشد .
یا اینکه شاید فرزندشان از خوشی زیاد و رسیدن به عشق خود دچار ذوق مرگی شده باشد .
ولی پس از کالبد شکافی و آزمایش رویِ جسد ، متوجه میشوند که : ایوب در اثر خوردن مَمِه تاریخ گذشته و شیرِ فاسد دارفانی را وداع گفته و کسی مقصر مرگ او نمیباشد !
فُحش نده .
منم قربانی ام
برای مشاهده پاسخ های این پرسش به لینک زیر مراجعه کنید:
"لینک قابل نمایش نیست"s/qa?q=2155792
1403/08/16 13:41