موقع مجلس هفت داییم تو مسجد خانوما داشتن ناهار میخوردن دختراش عمه منو بردن سر مزار بد اومدن خونه گلایه میکردن ک زشت بود صاحب مجلس بودی نباید میرفتی جاریش حرف میزد اینا عمم برداشت گفت اشرف تو که دیدی اینجوری بود یکی میزدی تو پوزم سرجام مینشستم هممون ریسه رفتیم از خنده اونروز
1403/09/03 17:14