من اخلاقای بدِ زیادی دارم. یکی از این اخلاقا اینه که؛ من اگه به کسی اهمیت میدم، باید همون موقع بهم برسه و فیدبک بگیرم ازش.
وگرنه یه روزی دیر یا زود خسته میشم. هیچی به روی خودم شاید نیارم ولی کم کم کمرنگ میشم و دلم سرد میشه.
مثلا یه روزصبح که از خواب پاشم، میبینم قد کوه دماوند خسته ام و تصمیم میگیرم از اهمیت دادن دست بکشم.
یه آدم کاملا متفاوت میشم.
نمیتونه بفهمه شاید از چند وقت قبلش دلم یخ کرده.
نمیدونه که "منِ" عادی همینه که داره میبینه.
دنبال چرا میگرده.
ولی نمیدونه جواب چراهاش، تو رفتار خودشه.
صبر و تحملم زیاده، ولی وقتی آستانه صبرم لبریز میشه یهو ول میکنم میرم.
حتی اگه تخم چشمم باشه، میکَنم، میندازم دور و میرم.
این روزا هوای رفتن تو سرم طوفانیه
nini.plus/parseasheghaneh
1403/06/27 12:44