خواهرشوهرم ازدیشب اصرار که بیاخونمون بعدش گفت تولده من رفتم کادو خریدم رفتم خونشون نه میوه ای نه شام نه چیزی جشنی درکارنبود رفته5کیلو زعفران آورده گذاشته وسط میگه بیاپاک کن منم کادو توکیفم بود ندادم گفتم کوفت ومیدم2ساعت نشستم هی پسرش توخونه گوزید خفمون کرد دروباز میزاشتم میگفت سرده ببند منم دربست گرفتم اومدم خونمون
1403/08/18 21:39