دوماه خونه مادرم بودم ...بعد اونم دو ماه هر شب مادر سوهرم بیچاره 40 تا پله میومد بالا تا صبح پیش ما میموند ...تازه شبها هم من بیدار میشدم میگفت تو بخاب من شیر خشک را میدم ...با وجود اونا تنبل شدم...اعتماد به نفسم صفر شد ...خدا خیرشون بده هم مادر و هم مادر شوهر خیلی کمک کردن ..تا اینکه مادر سوهرم سرما خورد نیومد به چالش افتادم
1403/10/14 12:35