The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

چتکده رمانامون✨

73 عضو

😂😂😂😂

1403/06/19 23:52

تازه راحتشون کردم

1403/06/19 23:52

ب ویدا گفتم ادمینم کنه

1403/06/19 23:52

گناه دارن یزید😂😂

1403/06/19 23:53

ی چنتام بذار دیگ برن بخوابن😂

1403/06/19 23:53

والا

1403/06/19 23:55

باشه

1403/06/19 23:59

تا 260 میزارم دیگ نمیزارما

1403/06/19 23:59

نمیزارید دیگع

1403/06/20 12:16

کدوم پارت *** داشتن باز؟😂

1403/06/20 13:16

پارت دیشب😂😂😂😂خودت نخوندی

1403/06/20 13:16

نه نخوندم دیشب تو جنگل انتن نبود

1403/06/20 13:16

دیشببببب

1403/06/20 13:17

همه پریده بودن رو شوهراشون😂

1403/06/20 13:17

بفرس

1403/06/20 13:17

#اوج_لذت
#پارت_260
خم شد و لبهام رو به بازی گرفت.
روم آروم واردم کرد و با ملاحضه خودشو عقب جلو میکرد.
صدای ناله ام بلند شد ، هم درد داشتم و هم لذتی عجیب بدنم فرا گرفته بود.
وقتی کمی دردم آروم شد کمر زدنهاش اوج گرفت.
نفسم داشت میرفت بزور صدامو کنترل کرده بودم.
حالا صدای تخت بلندتر شده بود و صدای حامد هم
بالاتر رفته بود.
عرق از تن و بدنش میریخت و من ناخنهام ازدرد و لذت فرو میرفت تو پوستش.
سرش رو به عقب خم کرده بود و آههای عمیق
میکشید.
_ تو... معرکه ای دختر!
این حس متقابل بود، برای من هم حامد معرکه و ناب بود!
غرش تو گلویی کرد و بقدری محکم خودش رو
بهم میکوبید که باعث شده بود جیغم تو سینم حبس
بشه و خم به ابروم بیاد و زیر دلم تیر بکشه.
_ آخخخ.
_ جانم؟
سرش رو پایین آورد و سرعتش رو کمتر کرد.
با زبونش سینهم رو به بازی گرفت و مکهای عمیق میزد.
چند بار هم گازهای ریز گرفت و با ملچ و مولوچ سعی داشت تحریکم کنه تا درد حس نکنم.
تقریبا هم موفق بود.
_ من پوزیشنای مختلف دوست دارم پروا، من خشونت به خرج میدم، میتونی تحمل کنی مگه نه؟
حالا که تحریک شده بودم من هم پایه بودم برای تست هر فانتزی جدیدی.
خودش رو ازم بیرون کشید و ضربهای به لمبرههای باسنم زد.
_ ژله ایه... جون میده واسه اسپنک زدن.
چشمهام خندید و با لوندی لبم رو به دندون کشیدم.
_ تو هم جون میدی واسه بوسیدن!
_عه... پس تو ام بلدی!
فکر میکرد بلد نیستم؟
با لبخند روی تخت هولش دادم.
شاید باید فرمون رابطه رو بدست میگرفتم تا میفهمید منم یه چیزایی سرم میشه؛ درسته تجربه نداشتم اما به لطف فیلمهای مثبت هجده ای که با
ترانه و اون اراذل دانشگاه دیده بودم یه چیزایی یاد
گرفته بودم.شنیده بودم دخترها با موهاشون دلبری میکنن!
برای همین موهام رو تو صورتش ریختم و روی پاهاش نشستم و سرخم کردم.
وحشیانه لبهاش رو میبوسیدم و گاز میگرفتم و در همین حال دستهام بیکار نموند و یکیشون درحال چنگ زدن موهای حامد بود و اون یکی مشغول مالشش!
_آه... دیوونهم نکن پروا!
پوزخندی زدم و مثل خودش سر سمت گوشش بردم و با لحن اغوا کنندهای پچ زدم:
_ بگو میخوای منو...
_میخوامت، دیوونتم، تنها کسی هستی که انقدر راحت تونستی منو مسخ خودت کنی!
با انگشت شصتم محکم روی لبش کشیدم و به پشتم نگاه کردم.
دستم کمک کننده ی خوبی بود تا بتونم خودم رو روش تنظیم کنم.
اگه دست دست میکردم قطعا از این کارم پشیمون میشدم.
سریع دستهام رو روی شونهش گذاشتم و چشم بستم، آروم آروم روش نشستم و آه غلیظی کشیدم.
_ سواری کردنم بلدی!
اگر به خوندن رمان های مثبت 18 علاقه داری عضو شو😋
@romankadee

1403/06/20 13:18

بازم تموم شد



من چی بخونم😕😕😕😕😕😕

1403/06/20 13:18

😂😂😂😂😂😂😂

1403/06/20 13:18

بخدا من دو بار بیدارش کردم نصفه شب

1403/06/20 13:20

میمومدم پارت میخوندم میرفتم اونو بیدار میکردم

1403/06/20 13:20

کلا 5 تا پارت دیگ میزارم تا اخر شب احتمالا 40 تا بزارم

1403/06/20 13:22

نمیشه بیشتر بزاری

1403/06/20 13:23

وای لاشیا

1403/06/20 13:24

😂😂😂😂

1403/06/20 13:24

😂😂

1403/06/20 13:24