#اوج_لذت
#پارت_260
خم شد و لبهام رو به بازی گرفت.
روم آروم واردم کرد و با ملاحضه خودشو عقب جلو میکرد.
صدای ناله ام بلند شد ، هم درد داشتم و هم لذتی عجیب بدنم فرا گرفته بود.
وقتی کمی دردم آروم شد کمر زدنهاش اوج گرفت.
نفسم داشت میرفت بزور صدامو کنترل کرده بودم.
حالا صدای تخت بلندتر شده بود و صدای حامد هم
بالاتر رفته بود.
عرق از تن و بدنش میریخت و من ناخنهام ازدرد و لذت فرو میرفت تو پوستش.
سرش رو به عقب خم کرده بود و آههای عمیق
میکشید.
_ تو... معرکه ای دختر!
این حس متقابل بود، برای من هم حامد معرکه و ناب بود!
غرش تو گلویی کرد و بقدری محکم خودش رو
بهم میکوبید که باعث شده بود جیغم تو سینم حبس
بشه و خم به ابروم بیاد و زیر دلم تیر بکشه.
_ آخخخ.
_ جانم؟
سرش رو پایین آورد و سرعتش رو کمتر کرد.
با زبونش سینهم رو به بازی گرفت و مکهای عمیق میزد.
چند بار هم گازهای ریز گرفت و با ملچ و مولوچ سعی داشت تحریکم کنه تا درد حس نکنم.
تقریبا هم موفق بود.
_ من پوزیشنای مختلف دوست دارم پروا، من خشونت به خرج میدم، میتونی تحمل کنی مگه نه؟
حالا که تحریک شده بودم من هم پایه بودم برای تست هر فانتزی جدیدی.
خودش رو ازم بیرون کشید و ضربهای به لمبرههای باسنم زد.
_ ژله ایه... جون میده واسه اسپنک زدن.
چشمهام خندید و با لوندی لبم رو به دندون کشیدم.
_ تو هم جون میدی واسه بوسیدن!
_عه... پس تو ام بلدی!
فکر میکرد بلد نیستم؟
با لبخند روی تخت هولش دادم.
شاید باید فرمون رابطه رو بدست میگرفتم تا میفهمید منم یه چیزایی سرم میشه؛ درسته تجربه نداشتم اما به لطف فیلمهای مثبت هجده ای که با
ترانه و اون اراذل دانشگاه دیده بودم یه چیزایی یاد
گرفته بودم.شنیده بودم دخترها با موهاشون دلبری میکنن!
برای همین موهام رو تو صورتش ریختم و روی پاهاش نشستم و سرخم کردم.
وحشیانه لبهاش رو میبوسیدم و گاز میگرفتم و در همین حال دستهام بیکار نموند و یکیشون درحال چنگ زدن موهای حامد بود و اون یکی مشغول مالشش!
_آه... دیوونهم نکن پروا!
پوزخندی زدم و مثل خودش سر سمت گوشش بردم و با لحن اغوا کنندهای پچ زدم:
_ بگو میخوای منو...
_میخوامت، دیوونتم، تنها کسی هستی که انقدر راحت تونستی منو مسخ خودت کنی!
با انگشت شصتم محکم روی لبش کشیدم و به پشتم نگاه کردم.
دستم کمک کننده ی خوبی بود تا بتونم خودم رو روش تنظیم کنم.
اگه دست دست میکردم قطعا از این کارم پشیمون میشدم.
سریع دستهام رو روی شونهش گذاشتم و چشم بستم، آروم آروم روش نشستم و آه غلیظی کشیدم.
_ سواری کردنم بلدی!
اگر به خوندن رمان های مثبت 18 علاقه داری عضو شو😋
@romankadee
1403/06/20 13:18