من 10ماهه عروسیمو گرفتم
خیلی خیلی لوسو ناز نازی بودم وضع بابامم خوب بود مامانمم سالن زیبایی داره حسابی برام خرج میکردن ینفر عاشقم شد اومدن خواستگاری ازدواج کردیم مامانم خیلی حساس بود میگفت اگه کوچک ترین اذییت کردنت بهم بگو ولی من هیچی نمی گفتم بهشون عروسیمونو گرفتن ومن رفتم شهر غریب زندگی کردم 4ماه که اونجا زندگی میکردم شوهرم خییییلی بددل بود دست بزن داشت فوش میداد منم نمیدونستم که معتاد شده که اینجوری رفتار میکنه
1403/06/28 17:51