از وقتی من مثبت شدم مادر شوهر خدایی برام غذا میدع میاد سر میزنه یکبارم خواهر شوهرم اومد برام فالودع بستنی اورد ،،، ولی خواهرم اصلا نیومده بود ، دو روز پیش زنگ زد که من میخوام بیام ببینمت دلم تنگ شده با مامانم اومدن نگو خواهرم برام ویارونه اش گذاشته ولی به من نگفته بود، همزمان جاریم که باهاش خیلی جور هستم بدون اطلاع قبلی پاشد اومد خونه ما منم دیدم مادر شوهرم پایین تنهاس زنگ زدم که شما هم بیا اینجا ، اومد دید خواهرم سفره انداخته ویارونه آورده بدونی چطوری با همه رفتار کرد انقدر اخم کرد و چپ چپ به همه نگاه کرد و لب به هیچی نزد همه کوفتشون شد بعذ رفتن خانواده ام اومد بالا جاریم و شوهرم بودن میگه چرا مهمونی گرفتی دختر من نبود من اومدم سفره رو دیدم حالم بد شد کلی گریه کرد و چرت و پرت بار ما کرد و رفت، باز فرداش پاشد اومد خونه ما☹️ولی شکر خدا از دیروز رفتن ویلاشون شمال نیست ولی خیلی حرصم داد
1403/07/21 08:44