من اونروز توبیمارستان دلم بحال یه خانواده خیلی میسوخت خواهرشوهرم باهام دعوا کرد گفت اتفاقی که نمیخواسته بیفته برلشون افتاده توچرا میخای بااسترس خودتو بچها روداغون کنی توبفکربچهای خودت باش برای اوناهم دعاکن ولی دیگه فکرنکن قرارنیس که همه مثل هم باشع
میدونم سخته دنیا برای همه چون همه اینجا دوست شدیم باهام مثل خواهر ولی باز باید بفکر بچهاتوشکم خودمون باشیم انشاللع مهینم حالش زودخوب بشه وجای بچهاش سبز بشه
1403/07/17 15:39