من اونی که مرد خیلی مهربون مظلوم نماز خون اینا بود خیلی دوستش داشتم تازه دختر اونو میخواستن بگیرن اول اون موقع شوهرم خیلی کوچیک بود 18 سالش میشد تولد دایی کوچیکم به دخترش گیر دادن بده اونم دخترش مامایی میخونه الان مثل من لیسانس داره داره دوره کار آموزی میره بهداشت تا بعد بره ارشد اونا خیلی خوب میشناختن اینارو چون خالم یه مدت رفت به مادرش کمک کرد سر مریضیش شوربا گیذدریدیلار بعد هرچی گفتن گفتن ن مادرشم موقع فوت گفته بود عروس این دو تا نشی یکی مادرشوهر من یکی اون فاطمه که مادرشوهرم باهاش حرف میزنه
1403/08/22 17:35