آخ آخ این که نگو خیلی بده.من یکم شربت آمونیوم ام جی خوب برام

گمبود خواب دارم

شوهرم ک هییییییچ

نه همکاری میکنه

فقط:زبونش درازه

دلم یه عالمه گرفته

اهان

جدی منم ماهی دوست دارما.ولی باورت میشه هنوز میگو امتحان نکردم حس میکنم دوست ندارم.

چرا عزیز؟

آخی عزیزم یکم برو بیرون

واسه چی زبونش درازه

دقیقن منم همینطور دوتا دستام دردن ک ب پهلوهام میخابم
من فک میکردم بخاطر وزنمه ک سنگینم همش فکره ماهای آخرم ک وحشتناک چاق میشم

نه بابا از وزن نیست من وزنم کم 51 هستم اینجوریم.اره منم از ماه‌ها آخر میترسم.من که یادم شکم اولم دیگه ی دوماه آخر اصلا نمیتونستم بخواب بیشتر هم بخاطر نفس تنگی بود

لعنت ب هرچی شوهره بی درکه😭
من نمیدونم چطو بعضیا شوهرشون همه کارای خونه رو انجام میده

برا منم حتی لیوانی ک خودش آب میخوره نمیشوره تازه توقع داره همه چی براش آماده کنم

خدا رحم کنه پس ب ماهای آخر
من وقتی یکم فعالیت میکنم نفس کم میارم☹️

واقعا.عزیزم من میگم خودمون بد بار آوردیم.من همیشه خونه را تمیز میکردم هیچ موقع ظرف نشسته و وسیله روکابینت باشه اتاق کثیف اینا متنفرم بله دیگه الان که نمیتونم دکتر استراحت دادم اونم بدش میاد میگه چرا اینجاها اینجوریه داره حالم بد میشه.هنوز هم جمع جور ی وقت یکم ظرف نشسته میزارم اینجوری میگه

همون دیگه از اول لوس شدند

واقعا من وزنم کم بود اینقدر نفس تنگی داشتم.شبا هی میرفتم دم پنجره وایمیسادم بلکه یکم بهتر باشم

یعنی واقعن عقلشون نمیرسه الان نمیشه مثه قبل باشه
خو اگه اذیتن یکمم خودشون کار کنن
حالا ک بارداریه من بهش میگم والا بخدا چندماه دیگه با بچه من نمیتونم ب همه کارا برسم یکم کمک کن برگشته میگه اصلن رومن حساب نکن😑

آخه درده من از اینه شوهرم قبلن خونه باباش آشپزی میکرده کارای خونه روی دوشش بوده مامانش فوت شده بعد الان یدونه لیوان جابجا نمیکنه😏

اوه اوه پس من دیگه هیچی ماهای آخر خفه نشم خیلیه😅

بخاطر پسرم کل انرژیمو گرفته کسی کمکم‌نمیکنه تو کارا خونه بچه همه چی

دقیقا بخدا😣دو روز هم‌مرخصیه فقط سرش توگوشی یا خاب

خوب هزش بخواه بهش میگی ام نمیکنه