بچه ها
من موقعی ک دخترم بدنیا اومد 21سالم بود دریغ ازاینکه بتونم لباس تن بچه کنم بلد نبودم هیچی
ینی بچه گریه میکرد منم باهاش گریه میکردم
شیرمو نخورد انقدر استرس داشتم شیرم 15روز بعد زایمانم خشک شد
بچه ناآرومی بود زود ب زود مریض میشد گریه میکرد هیچ تجربه ای نداشتم
خانوادم پیشم نبودن
هیچ *** کمکم نبود یه لیوان آب دستم بده تنهای تنها بودم
چن بار موقع قطره دادن قشنگ بچم خفه شد با بدبختی برمیگشت
تمام اون روزا هیچ *** نبود ولی خدا بود
تو هرثانیه از اون لحظه ها کنارم حسش میکردم
همه اون دوران گذشت و از من یه مادر قوی ساخت.
واسه اینم چون خیلی سختی کشیدم سره قبلی خیلی استرس گرفتم ولی بازم هرکیو نداشته باشیم"خداهست"
1403/07/19 13:59