سلام راست میگی
دیشب داداشم اومد خونه مون بهش حرف زد تا الان نگفته بود
بهش گفت مگه هر روز نمیگی طلاق میدم
خب صبح برو
مردی برو دیگه
منم گفتم .
بعد سکوت کرد
داداشم و مامان و بابام رفتن
اخررشب12به بعد شوهرم تا 2 غرهاشو شروع کرد
داداشم پلیس هست
شوهرم میگه من زنگ میزدم 110بیان ببرن
بازداشتگاه چون اومده خونه مون.
گفتم میزدی.
بهم گفت همین داداشت من درخواست بدم به گوه خوردن میفته
پدرت سکته میکنه
و...
بازم یه جوری شوهرم دست بگیره اه
1403/08/01 09:00