گروه رمان

61 عضو

اولن من باز نمیکنم ابجیم باز میکنه دومن من دعا ده بلدم

1403/10/10 23:57

ببین کنار اسمش الان راست هم اضافه شد

1403/10/10 23:58

خب برو بگوخواهرت خودش بیاد

1403/10/10 23:58

الان کنارمه

1403/10/10 23:59

ببین منو اسکول کردی

1403/10/10 23:59

من همه شماهارو اسکول میکنم

1403/10/10 23:59

تادیروزمیگفت بلدنیستیم ونمیتونیم🙈

1403/10/11 02:51

😂😂😂😂

1403/10/11 02:51

نگار2😂

1403/10/11 02:52

لاشی یعنی نصفه شب انقدازدستت خندیدم

1403/10/11 02:53

نمدونم کجایی بود طرف ی خانمی بود شوهرم 100 ریخ کارتش بم گف شال دیه با بچت زیر سقف خونتی اوموقع من حتی قصدشم نداشتم گف خونتو عوض میکنی همیطورم شد و چیزایه دیه

1403/10/11 08:21

راس میگه چه عجب زلال خودش بهش رسید که اینهممه سال یخورده زیادی خدشو اذیت کرده

1403/10/11 08:37

اصلا نمیتونم حس بگیرم. ک زلال با هامون اوکی تره یا بهراد

1403/10/11 08:37

شمارش نداری

1403/10/11 08:56

هنو معلوم نی اصن گذشتش با هامون چی بوده

1403/10/11 08:57

ولی اسکای چ خوبه🥲

1403/10/11 08:57

بهرادم خیلی خووووبه

1403/10/11 08:57

بزار سوال کنم از ممد
برات میفرستمش

1403/10/11 09:02

ها اما کاش زود اوکی شه حالش بهتر شه یذره بره تو فاز عاشقی

1403/10/11 09:02

شاید تجاوز توتاریکی🤔

1403/10/11 09:22

فک نکنم چون انگار هامون نفرتش بیشتره انگار اونم از زلال دلخوره

1403/10/11 09:22

خب ازاول همش سعی داشته زلال اذیت کنه عاشقش میشه زلال میرع 10سال بعدمیاد

1403/10/11 09:24

کلا لج بودن از اول باهم

1403/10/11 09:24

مث عشق ونفرت یچیزی بینشونه

1403/10/11 09:24

خیلی پیچیده رمان 😁

1403/10/11 09:24