گروه رمان

63 عضو

😂😂😂😂

1403/09/03 22:52

مبارکش باشه😂😂

1403/09/03 23:08

😂😂😂😂😂😂

1403/09/03 23:15

وای قضیه چ دارک شد🙁

1403/09/04 04:54

بچه ها دانای کل همون سوم شخصه قاطی نکنید

1403/09/04 04:54

اره خیلی ... اخرش فقط خوب باشه تر نزنن تو حالمون

1403/09/04 07:42

خیلی خوبه داستان
ممنون شبنم جون

1403/09/04 09:11

اقا من نتونستم بخونم کامل اردلان چی شد ؟

1403/09/04 10:28

1403/09/04 10:41

فدات

1403/09/04 10:41

ب پری گف باید عقدم بشی تا بذارم مامانتو ببینی اینم قبول کرد بعدش رفتن که مامانشو ببینه دید مامانش مرده اعلامیه اینا زدن😑

1403/09/04 10:43

بعدش دوماه حالش بود خودشو تو اتاق حبس کرده بود ولی اوکی شد به اردلان اوص داد

1403/09/04 10:44

یکی به اردلان نامه ی تهدید فرستاد ک یه بلایی سر پری میارن اردلانم چون دوسش داره واس این ک بهش چیزی نشه دوباره بردش خونه خود پریماه

1403/09/04 10:46

حالا قسمت کیلی اینجاس ک طناز زن بابای پری شده 😐😐😐😐

1403/09/04 10:47

بای

1403/09/04 10:48

البته خودت میخوندی یه هیجان دیگ داشت

1403/09/04 10:48

وای اجی شرمنده اینارو خوندم نیخواستم بنویسم ادریس نوشتم اردلان

1403/09/04 10:51

اینجاشو نفهمیدم چرا😆

1403/09/04 10:51

کیلم دهنت این همه نوشتم

1403/09/04 10:51

کجاشو

1403/09/04 10:52

مرسی عشقم البته با رقت نخونده بودم کامل متوحه شدم الان، ماچ ب کلت

1403/09/04 10:52

حاملس آرمان نق میزد تند تند خوندم

1403/09/04 10:52

ادریس فعلا کیل شده معلوم نی کجاس

1403/09/04 10:53

ادریس مرد ؟

1403/09/04 10:53

اهان مچکر

1403/09/04 10:53