گروه رمان

65 عضو

ب نظر اخرش رمانتیک میشه

1403/09/16 18:46

اصلا مرد شکاک ندوس

1403/09/16 19:03

تا اخر عمرت همینه

1403/09/16 19:03

مسیح خیلی دوسش داره هنوزم معلومه ولی اینکه چیرباعث شده باهاش بد بشه مهمه

1403/09/16 19:59

اره🥺

1403/09/16 20:05

ممنون ک برامون تحلیل کردی دیگ ادامه داستان نمیذارم

1403/09/16 20:05

چه ربطی به داستان داره😐😐😐😐

1403/09/16 20:56

1403/09/16 21:04

😐😐😐😐

1403/09/16 21:05

😂😂

1403/09/16 21:53

چطوری

1403/09/16 22:22

🚶🚶🚶🚶🚶

1403/09/17 03:48

بچه ها خیلی قاطی پاتی میشه الان یه نمونه ویرایش نشده براتون میفرستم فقط ببینید

1403/09/17 03:49

ارا
ی فکرا بودم که با صدای بشاش و شاد اریا چشم
ر تو همت
-میگم مانیا خانم دیروز جاتون گرم و نرم
هام رو باز کردم.
بود!؟
دقت کردید کتم چه گرمه؟ االنم مشخص بود دوباره

طالبش بودیا!
-دوباره؟با صدای مس
یح بیشی ر لبم رو به دندون گرفتم.
لبمو گاز گرفتم و خودم و اریارو فحش دادم.مشکوک
نگایه بهم که تو خودم جمع شده بودم انداخت که اریا

-اره دیشب تو راه دیدمشون.
خونرسد و بیخیال گفت:
ی خوابش برده بود طفیل. تو
رسوندمش خونه! ر تو ماشت
ی خییل از مانیا کار میکش، خدا بخواد حقوقش که بیشی ر
شده نه؟
مسیح با اخم بدی نگاهم یم کرد. ر حن فاطمه ام متوجه

اسی -حقوقشو ر سم شد و نامحسوس دستم رو فشار داد.

بیشی ر کردم.
-خوبه! نگاهم
اریا لبخندی زد و رسی تکون داد و گفت:
رو از مسیح گرفتم و ترجیح دادم خودمو به خواب بزنم تا
اوضاع از این خراب تر نشده.راجع به زیاد کردن حقوق
ای کاش واقعا میکرد.

االن شدیدا کمبود پول تو چشم بود.

1403/09/17 03:49

فقط ببینید این چقد زمان میبره من درستش کنم بفرستم واس همین این رمان طول میکشه🙃

1403/09/17 03:50

شبنم

1403/09/17 03:51

میخواستم خدمتکارعمارت وبخونم

1403/09/17 03:52

زوری پیداکردم زدم روپارت یک بعد اومدم تورمان دوباره دیدم اومده اخره صفحه

1403/09/17 03:52

رویک نمونده بود

1403/09/17 03:53

اره نمیمونه

1403/09/17 04:07

بازبایدبگردم پیداکنم

1403/09/17 04:08

از گوگل بگیر بخون

1403/09/17 04:09

ن بابا اونجام خو بدتره

1403/09/17 04:10

ایناهمش بهونس شبنمی چندروزه حال روحیم خوب نیس اصلا

1403/09/17 04:11

رمان ک هیچ حوصله ی هیچی روندارم🥺🥺

1403/09/17 04:11