پارت 126
نگاهی بهش انداختم_ از هیچی بهتره
لباسمو از شونه باز کردم و بتادین رو روی زخمم ریختم.
سوزش و دردش باعث شد ملافه رو با دست آزادم چنگ بزنم و لب هامو گاز بگیم
بی حال در بتادین رو بستم و گاز استریلی روش گذاشتم
با ورود سامان نگاه خمار و بیحالمو بهش دوختم که برای
لحظه ای ایستاد و بهم زل زد_زنمو سالم ازت میخوام
رئیس که پشت سرش این حرفو زده بود باعث شد به سمتش برگشته و از من چشم بگیره
از جام بلند شدم که با دست اشاره کرد از اتاق بیرون برم
سری تکون دادم و با محسن به همون خراب شده برگشتم.
دلم میخواست جیغ بزنم و به خدا گلایه کنم، این همه مشکل و درد تو زندگیم داشتم دیگه اینجا گیر افتادنم چی
بود؟
اشک هام تو پایین ریختن از هم سبقت میگرفتن ._خدایا
ببین چجوری داغونم، نمیخوای یه ذره نگاهم کنی؟
خسته شدم دیگه واقعا
صدای هق هقم تو فضای خالی اتاق میپیچید
.انقدر گریه کردم که چشمام روی هم افتاد و همه چی
تاریک شد. دعا میکردم هیچ وقت بیدار نشم.
***
با تکون دادن های شدید لای چشم هامو باز کردم
و به چشمای نگران رو به روم نگاه کردم.
موج نگرانی توی چشم هاش این روزا زیاد شده بود و
باعث میشد متعجب بشم._ خوبی؟ چرا هرچی صدا میکنم جواب نمیدی؟
تکونی به بدنم دادم که آخی بخاطر خشک شدن بدنم از بین لب هام در رفت_ خیرسرم خوابیده بودم که ایشالله بلند
نشم دیگه، ولی بیدار شدم
ی اخم غلیظ روی صورتش نشست _چند بار باید بهت بفهمونم که تو فقط وقتی من بگم حق مرگ داری
عصبی تو چشماش زل زدم و سرش داد کشیدم...
_مسیح انقدر بهم زور نگو بجای زور گفتنای الکی و رو
اعصابت سعی کن ما رو از این خراب شده..
ی پامو محکم به یکی از کارتون ها کوبیدم که به طرفی پرت
شد و صدای بلندی ایجاد کرد که بلند تر داد
کشیدم_نجات بده
1403/09/22 20:08