ڪاپیتـانِ بیرَحمِ مَݩ🥂♥️ ᥫ
#پارت_1
-آخر هفته قرار خاستگاری رو گذاشتم
آماده شو آفاق خانوم
-چه خاستگاری مامان جان،تو که زن داری!
خدا رو خوش نمیاد دختره رو اینجوری خون به جیگر میکنی
با صدای عزیز خانوم دلم هری ریخت.
چادر سیاهم رو از روی سرم برداشتم و پشت ستون پنهان شدم.
دلم گواه بد میداد،میترسیدم از چیزی که هر شب کابوسش رو میدیدم.
اهل فال گوش وایسادن نبودم اما اینبار صحبت در مورد من بود:
-افاق خانوم...مگه من به شما نگفته بودم اماده باشید؟ چهلم خان بابا هم که تموم شد
-گفتی تصدقت شم
اینم گفتی هوران نازاست
تو هم داره سنت میره بالا
خونه به این دراندشتی داری
و عین گور سرد و ساکته
گفتی این خونه بچه میخواد
ولی مادر ،به دختره فکر کردی؟
بخدا که دق میکنه
هوو حتی اسمشم سنگینه چه برسه...
صدای نیشخند ایزد بند دلم رو پاره کرد،مرد نامردم بی رحم بود:
-تا حالا نشنیدم هیچ زنی با اومدن هوو دق کنه و بمیره دختر رضا پاپتی هم پوستش کلفته شما نگران نباش بجاش بساط عروسی و راه بنداز
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
➟ @Kapitan_Qhalb.. 📕༊
1403/08/23 09:52