گروه چت داستان

110 عضو

حالا ساغر همه شهر ها رو امتحان میکنه

1403/10/10 18:14

😹😹😹🙌🙌

1403/10/10 18:14

باز الان میان میگن جنوبیا مخملی نیستن

1403/10/10 18:15

وای اون شبم ک خفتش کردن برهان بود

1403/10/10 18:17

درست درس نمیخونیدااا

1403/10/10 18:17

فردای اون شب اومد پیش ساغر گفت میخان برن امروز

1403/10/10 18:22

ولی من هنوز شک دارم.ی حسم میگه نعیمم دست داشته

1403/10/10 18:23

شایدم .
بخاطر سقط قبلیش باردار نشد
وآصفه بیشتر ساغر رو اذیت میکنه

1403/10/10 18:31

کاش شوهرم امشب سر اب اشه رو زمین نیاد خونه
حوصلشو ندارم

1403/10/10 20:07

من میگم سلطان از یلدا یاد گرفتم توی داستان‌ش که نصفه موند

1403/10/10 20:11

من میرم

1403/10/10 20:14

جون مخملی ت😂😂😂

1403/10/10 20:18

واقعا مردا چقد دیگه خرن میان تو برنامه پلاس

1403/10/10 20:20

یعنی الان تازه فهمیدم من چقدر چشم و گوش بستم 😶

1403/10/10 21:56

💃💃💃💃💃💃

1403/10/10 22:34

منم یکبار انگشترم تو اشغالا افتاده بود خوب بود اخرشب یهو یادم افتاد انگشترم نیس 1 ساعت قبلش پسرم اشغالا برد بیرون دیگ سریع همه جا گشتم نبود ب پسرم گفتم برو اشغال از تو کوچه بیار اورد همو رو خالی کردم دیدم بعلللللله قشنگ وسط اشغالا بود 😂 😂 شانسم گرف وگرنه صبح یادم میفتاد دیگ هیچی 😂

1403/10/11 13:03

بازی بازی کرده باهاش لابد دراورده قاطی وسایلاش افتاده لوازم تحریراش کیفش اسباب بازیاش اتاقش میزش جیب لباساش .

1403/10/11 14:13

نفرینم بکنه.دست ساغر نبوده ک .خدا هم انقد بیکار نیست هرکی نفرین کرد عملی کنه
نفرینم باشه تقاصشو پس داد ب نظرم
همیشه خوشی نیست ک .خدا همه رو ی جا نیمده ب ادم شوهر خوب نصیبش شده حالا مامانش یکم بده باید مدارا کنه

1403/10/11 14:18

😂😂الکی

1403/10/11 14:20

کاش عکس گوه درست می‌بود عکسامون می‌فرستادم میدیدی

1403/10/11 14:26

خیلی خابم میاد
دیشب دوازده تا سه خوابیدم و خلابعدش کلا بیدار بودم

1403/10/11 15:51

اهل شلوغی نیستی پ

1403/10/11 16:11

کیک پختم برای بچه ها
یه عالمه ظرف کثیف شد شستمشون
نشستم دارم عصرونه رستا رو میدم
همسر بیاد که خودمونم بخوریم😁

1403/10/11 16:27

الان شوهرم زنگ زده میگه بچه مچرو بیخیال
میگم چرا میگه الان خاهر زادمو با خودم اوردم خونه ن همو بغل کردیم ن بوس کردیم ن باهم دراز کشیدیم

1403/10/11 16:43

خورشت گوشتم تلخ شده

1403/10/11 16:47