گروه چت داستان

109 عضو

اینجوری بده

1403/10/04 11:10

من دخترم وقتی گشنشه یا خوابش میاد اذیت می‌کنه نق نق می‌کنه و بهانه گیری
وگرنه خیلی دختر خوبیه

1403/10/04 11:11

من😂😂😂

1403/10/04 11:15

باروغن حیوانی منم درست میکنم ونبات

1403/10/04 11:19

نمیتونم تکون بخورم

1403/10/04 11:22

حمیرای لعنتی

1403/10/04 11:51

ولی نعیم خیلی خوبه ها
کاش برسن به هم

1403/10/04 11:51

من میخام به نعیم برسه 😂😂

1403/10/04 11:53

واااااای دلم یخ کرد 😁
حمیرای ج.ن.د.ه

1403/10/04 11:56

منم
نمی‌دونم چرا حس میکنم نعیم یک مرد خوب و عاشقه مثل سبحان 😓
نعیم می‌تونه توی این داستان جای خالی سبحان رو برامون پر کنه

1403/10/04 11:57

😂😂😂

1403/10/04 11:57

😂😂😂😂

1403/10/04 11:58

اون موقع ساغر رو دل نمیکنه

1403/10/04 11:58

با همه ی مردا خاطره داره 😂😂😂

1403/10/04 11:59

شاید حمیرا کشته بشه

1403/10/04 12:02

وا چرا

1403/10/04 12:03

یا خدا آنچه خواهید خواند رو بخونین
دعوای ساسان و نعیم میگیره😬
واااای چی میشه یعنی

1403/10/04 12:04

این حمیرا افعی چی میگه از زیر هر سنگی میاد بیرون

1403/10/04 12:05

شوهر سیب زمینیش چرا هیچ نقشی تو زندگیش نداره

1403/10/04 12:06

ولی دلم خنک شد پرتش کرد بیرون 😂😂😂

1403/10/04 12:06

جا ساغر بودم همونجا یقه ساسانو میگرفتم اونم مینداختم بیرون مسگفتم تنهاش نذار دوتاتون باهم گم شین

1403/10/04 12:06

دقیقاااااا
چندشا

1403/10/04 12:08

این شاهرخ هم سیب زمینیه ها

1403/10/04 12:09

اون زمان که خوب خودش رو میمالوند به حمیرا
حالا باز شد پیرزن 😬

1403/10/04 12:09

از ایناس ک پول بده برین دهنش

1403/10/04 12:09