گروه چت داستان

109 عضو

ازگروهم نمیتونم لفت بدم‌دوباره بیام

1403/09/10 22:36

اوهم

1403/09/10 22:45

.

1403/09/10 22:51

خانم نویسنده چند تا پارت بزار

1403/09/10 22:52

این داستان تا یک ماه هم تموم نمیشه ک

1403/09/10 22:53

خداروشکررررر

1403/09/10 22:54

عهههههههههههه
خوااااااااب بود که 😆

1403/09/10 23:02

طفلی ساغر چقدر امروز نفرینش کردم و فوشش دادم

1403/09/10 23:03

ای بابا

1403/09/10 23:03

عذاب وجدان گرفتم 😂😂

1403/09/10 23:03

خانم محمودی شما خیلی داری غر میزنیا
این اخرین باریه میگم دفعه بعدی با احترام حذف میشین

1403/09/10 23:13

عزیزم جای حساس قط بشه میگین حساسه پارت بذار
حساس نباشه میگین چیز خاصی نداشت پارت بذار
بس کنین دیگه
بخدا باز بگین فقط شبی 2 پارت میذارم

1403/09/10 23:14

ای وایی تنبیه معلم و دانش آموز مثل قدیم

1403/09/10 23:15

اخه چقدر غر؟؟
از داستانو کنار هم بودن لذت ببرین بابا

1403/09/10 23:15

صبر کن این داستان تموم شه کسایی که دائم غر میزنن اصلا نمیذارم تو گروه بی پروا و داستانای بعدی بیان..

1403/09/10 23:16

😂😂😂

1403/09/10 23:18

به خودت مسلط باش

1403/09/10 23:19

3 پارت بی پروا گذاشته شد ..

1403/09/10 23:19

بی پروا کجاس

1403/09/10 23:19

منم میمونم بعدن عضو میشم اینم خیلی قشنگه تقریبا با حدسم درست اومد برام شیرین تر شد .چقد خوشحال شدم که خواب بود 😍

1403/09/10 23:47

مگه نگفتی هرکی میخواد بیاد خصوصی بهش بگم اخرش چی میشه پس چرا نمیگی چندبارپیام دادم اخرشوبگو حذفم کن

1403/09/10 23:55

تا اینجای داستان خوندیم فهمیدیم کار سبحان و ساسان نبوده میمونه حمیرا و داداشش حتما همینا بودن

1403/09/11 06:47

اره

1403/09/11 07:16

ن ما خیلی وقته هستیم اونجا

1403/09/11 07:17

بزن حذف تاریخچه

1403/09/11 07:18