گروه چت داستان

110 عضو

خستم

1403/10/09 12:51

ک حدس میزنم همدستی ساسان و حمیرا

1403/10/09 12:52

ک با توسط برهان و نعیم تجاوز انجام شد

1403/10/09 12:52

این قدر قضاوت نکنید
نعیم دلیلی داره برا کارش😂😂

1403/10/09 12:52

شاید حمیرا هم پاش وسط باشه
چون روز عقدشون خبر داد حمیرا به ساسان

1403/10/09 12:52

خب همین میگم شاید بمونه

1403/10/09 12:52

اره

1403/10/09 12:53

کاش پارتای شبو الان بزاره

1403/10/09 12:53

چه دلیل قانع کننده ای آخه می‌تونه باشه 😕

1403/10/09 12:53

برینم به نعیم
چه کارها که داشتم با نعیم😂😂

1403/10/09 12:53

شایدم‌ کار برهان باشه😕

1403/10/09 12:54

نه
نعیم اعتراف کرد دیگه

1403/10/09 12:54

واااااای هیچ وقت تو عمرم اینقدر درگیر رمان نشدم من 😑
این ساغر چی بود آخه
لعنت به اون روزی که من تایپیک پارادیس رو دیدم توی نی نی پلاس و ازش درخواست لینک بلاگ رو کردم
لعنت لعنت به اون روز

1403/10/09 12:54

حالا دلیلشو نگفته ک

1403/10/09 12:54

این داستان معلوم نیس که

1403/10/09 12:55

خوبه که
کیف میده خوشحالی و ضد حالی😂

1403/10/09 12:55

یهو همه چی تغییر میکنه

1403/10/09 12:55

چقدر دووووسش داشتم 😭
چقدر خوشم اومده بود ازش
گفتم سبحان رفت ولی یک مرد دیگه اومد به جاش 😟

1403/10/09 12:55

یعنی چی می‌تونه باشه دلیلش

1403/10/09 12:55

اره اصلا چرا حمیرا اومد جنوب،چطوری آدرس پیدا کرد؟بنظرم اینم کار نعیم بود که رابطه ساسان و ساغر رو‌خرابتر کنه

1403/10/09 12:55

برعکس حسود کلاهک بودییین

1403/10/09 12:56

آی گفتی👏👏

1403/10/09 12:56

هی میگفتین کلاهک نعیم بزرگتره

1403/10/09 12:56

چشش زدین

1403/10/09 12:56

تحویل بگیرین

1403/10/09 12:56