گروه چت داستان

109 عضو

چقدر پرویه نعیم 😶😶
چرا اینارو شما گرفتین خب

1403/10/09 13:58

ن ما سنگین ها با پسره

1403/10/09 13:58

ی توستر دارم
قاشق چنگال

1403/10/09 13:58

جاسیگاری

1403/10/09 13:58

ما هم

1403/10/09 13:58

ماهم

1403/10/09 13:59

پدرشوهرم خوبه اما مادرشوهر راضب نیستم

1403/10/09 13:59

دیگ خسی بهش ندارم

1403/10/09 13:59

آها ما زیاد میخریم

1403/10/09 13:59

مرد خوب شاغل درسخونده ماشین دار خونه دار اکثرا وسایل با دختره

1403/10/09 13:59

من باش خوبم هنوزم هستم

1403/10/09 13:59

خونه ما 140متره هییبیچ‌جای خالی نداره ور دکوری و....بعد یدونه قاشقشو شوهرم نخریده ها
تازه مامانم اینا سر جاهاز میز غذا خوری واسه داخل اشپرخونه نگرفته بودن
هرچی گفتم بگیریم‌نگرفت
چون یدونه هشت‌نفره داربم
اشپزخونمونم بزرگه
اخرش مامانم اینا بعد عذوسی یدونه چهار نفره گرفتن از بس روی شوهرم زیاده

1403/10/09 13:59

اما دیک دلی دوستش ندارم

1403/10/09 13:59

رسم‌نیست اصلا اخه
همه چی با دختره

1403/10/09 13:59

نه دیگه
ما که هر چی باشه
چه بیکار
چه پولدار
وسایل سنگین با پسره بابا

1403/10/09 13:59

👌

1403/10/09 14:00

ماهم

1403/10/09 14:00

اینجا رسم‌نیست نهایت بگن گاز لباس شویی یخچال ب عنوان شیر بها بگیرن

1403/10/09 14:00

الا یکی فامیلمون چون پولدارن

1403/10/09 14:00

ن اونقدا ولی دارن

1403/10/09 14:00

ک من اونم‌ندلشتم بابام اعتقاد داشت نباید پسر مردمو دوشید😂

1403/10/09 14:00

نیازمند نیستن

1403/10/09 14:00

یعنی در هر صورت مجبور شدن بنده خدا ها گرفتن

1403/10/09 14:00

دختره خونه شیک دارع برا خودش جدا

1403/10/09 14:00

جدا اون مبل یخچال تلوزیون همچی دیگ با شوهرش بود

1403/10/09 14:01