گروه چت داستان

109 عضو

ن بابا ساغر دیگه تخمیه

1403/10/09 20:44

سریع رفتم ب پریسا گفتم

1403/10/09 20:44

پس پیوی همه رفته

1403/10/09 20:45

اشغال

1403/10/09 20:45

شقایق اومد پیوی گفت بهم یکی اومده پیویش
گفتم جای منم اومده که

1403/10/09 20:45

😂😂😂

1403/10/09 20:45

چه حوصله ای دارن

1403/10/09 20:45

میان تو جمع زنها

1403/10/09 20:45

والا به خدا

1403/10/09 20:46

چقدر بیکار 🙁

1403/10/09 20:46

لیست فرستادم
همسر اومد خرید کنه بیاره
بنده خدا سکته کرد

1403/10/09 20:47

😂😂😂

1403/10/09 20:47

احتمالا پسربچه ایی چیزی بود

1403/10/09 20:47

ن بابا پسربچها ابنجورنیستن

1403/10/09 20:47

دیگه مرد که مشغول زندگی و کار و بچه باشه وقت این چیزا نداره

1403/10/09 20:47

احتماااااااالا

1403/10/09 20:47

خخ

1403/10/09 20:47

این مردای گنده بیکاربی عاررن

1403/10/09 20:47

دقیقا

1403/10/09 20:48

خاک توسرشون

1403/10/09 20:48

ای بابا

1403/10/09 20:48

ای کاش زودتر پارت بذاره

1403/10/09 20:48

یعنی نعیم چی‌میخاد بگه

1403/10/09 20:48

منم خیلی چشم انتظارم

1403/10/09 20:48

کاش امشب پارت بیشتر بود بهمون هدیه بده😁

1403/10/09 20:48