گروه چت داستان

109 عضو

من شام قورمه سبزی میزارم، چون باید جا بیفته ساعت7میزارم

1403/10/10 11:21

راستی چرا ساغر دیگه خواب نمیبینه🤔
فقط میخواست سبحان دق مرگ کنه😩

1403/10/10 11:22

بالاخره نعیمم کردش، ولی از قطر و کلاهک خبری نبود😅

1403/10/10 11:22

اره دیگه میخواست سر سبحان و‌بخوره

1403/10/10 11:25

ن دیگه فکر میکردهمه مثل ساسانن

1403/10/10 11:25

خیال بیهوده

1403/10/10 11:25

😂😂⁦👌🏻⁩⁦👌🏻⁩

1403/10/10 11:25

پریسا ممنون عزیزم

1403/10/10 11:31

دمت گرم

1403/10/10 11:31

امروزپارتازیادبود

1403/10/10 11:31

خیلی خوب بود

1403/10/10 11:32

والا اونا ک خواهر برادرو پدر دارنم همونه

1403/10/10 11:33

😂😂😂

1403/10/10 11:33

چنان میچسبن ب پسراشون ک

1403/10/10 11:33

سلام

1403/10/10 11:36

فک میکنم بشری اینا چیزی بگوش اصفه رسوندن

1403/10/10 11:36

ک رفتارش عوض شده

1403/10/10 11:36

گفت مخملی بود🤣

1403/10/10 11:40

نه مادرهای تک پسر اکثرا اینطورین،البته اکثر مادرها،فک‌میکنن عروس پسرشونو گرفته برا خودش

1403/10/10 11:41

👍👍👍

1403/10/10 11:42

مخمل😫😫😫

1403/10/10 11:58

خخخ

1403/10/10 11:58

کاش شب این پارتها رو میذاشت حداقل شوهرا خونه بودن

1403/10/10 11:59

حالا الهام شوهرش پسرعموشم هس بیشتر دلش میخاد

1403/10/10 11:59

یعنی ریده با تعریفاش

1403/10/10 12:09