گروه چت داستان

110 عضو

برق لعنتی رفت دوباره
لباسشوییم نصفه موند😫

1403/10/12 10:37

میاد میاد

1403/10/12 10:42

زن قدیمیه دیگه

1403/10/12 10:42

خیلی دوس دارم ببینم حمیرا چ غلطی میکنه

1403/10/12 10:42

سلااام

1403/10/12 10:43

صبح همگی بخیر

1403/10/12 10:44

میبینم ک گربه برگشته ب عمارت

1403/10/12 10:44

با چ رویی رفته اونجا😏

1403/10/12 10:44

مال منم آبپز نمیخورن،ربی نمیرو خرمایی میدم

1403/10/12 10:45

امشب حتماساسان میادو 💩روش

1403/10/12 10:45

نیاد با این اومدنش

1403/10/12 10:45

به همین راحتی بچه رو نمیدن بهش

1403/10/12 10:46

عذابش میدن

1403/10/12 10:46

پس بیان دو دستی بدن بهش

1403/10/12 10:46

بعد از چندسال یادش افتاده بچه داره

1403/10/12 10:46

ساغر نفرین شدس

1403/10/12 10:46

خوب کاری میکنن بچشو‌میخواست میشست سرزندگیش

1403/10/12 10:46

مخصوصا ک الان بتول مرده و داغداره

1403/10/12 10:47

دقیقا

1403/10/12 10:47

اونم اگه از نعیم بچه دار میشد یاده بچشو نمیکرد

1403/10/12 10:47

⁦⁩⁦🖐🏻⁦👌🏻⁩

1403/10/12 10:47

⁦👌🏻⁩⁦👏🏻⁩

1403/10/12 10:47

والا بخدا

1403/10/12 10:48

اره بنظر منم بچشو نمیدن و کارشون میوفته دادگاه و شکایت کشی
یجور با نعیم میگفتن بریم بچه رو بیاریم انگار بچه رو سر کوچه گذاشتن منتظر ساغرن بیاد ببرش😂

1403/10/12 10:50

😂😂😂😂😂

1403/10/12 10:51