تا کرونا شد انقدر زیر گوش داداشام گفتم که راضی شدن دخترمو پس بگیرن با چند بار اومدن ورفتن راضی شدن . به شرطی که دخترم دیگه پدرش رو فراموش کنه واز همه مهمتر از ارث محروم باشه حالا انگار پدرش چی داشت حضانتش رو گرفتم دیگه توی ابرها بودم دخترم هیچوقت منو ندیده بود اما زود عادت کرد بالاخره محبت واقعی ومادر رو احساس میکرد کلاس دوم بود وتوی شاد مجازی درسش میدادم . یهویی مریض شدم یه کرونای وحشتناک که بستری شدم و18 روزبستری بودم وکسی رو ندیدم ریه هام کاملا درگیر بود مرگ رو به چشم دیدم زنده موندنم معجزه بود دعام فقط یچیزی بود خدایا الان که تازه دخترمو آوردم وقت مردن نیست من بمیرم کی دخترمو بزرگ کنه . منی که قبلا خودکشی کرده بودم الان از مرگ میترسیدم
برای مشاهده پاسخ های این پرسش به لینک زیر مراجعه کنید:
"لینک قابل نمایش نیست"s/qa?q=2206763
1403/10/01 21:44