یکبار توخیابون خانمه فقیر بود بلوچ میگفت کرایه خونم مونده بااینکه یک تومن توکارتمون بود شوهرم پرسید چقدره گفت پونصد پونصد زد بهش پیرزن بود گفتم چرا تواوج بی پولی زدی گفت خدا سر راهم قرارش داده حال میخاد دروغ بگه میخاد راست لابد نیاز داشته پناه اورده
1403/10/07 23:30