میاد صبر و تحمل🐧

پلاس خرابه عکسا باز نمیشن

ای خدااا

نه بابا کلا نمیاد

هووففففف

یه چیز می نویسم شما بعدش نظر بدین



خاطرات یک جنین
تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!

اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.

زندان :
گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!

فرق اینجا با آنجا :
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
- احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند !!!
- کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند !!!
- اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد!!!
- به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند!!!
- اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود !!!

بلوتوث:
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودماعتمادسازي:

امروز همش می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر اینقدر نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم

موج مکزیکی:
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …! راستی از پارازیت ها چه خبر؟!

سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم.....

چندبار مصرف:
لابد شنیده اید که یک نفر می رود و از فروشنده می پرسد که آقا نان یک بار مصرف دارید؟و فروشنده میخندد و می گوید مگر نان چند بار مصرف هم داریم؟؟
خواستم بگم اصلا هم خنده دار نیست اینجا هر چیزی که به من برسد دوبار مصرف است!!!!

جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است....

رخصت :
خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم .
مادرم ممنونم...........دیگر مزاحم نمی شوم.....

اولین نفس:
کمی استرس دارم

همین طور که به لحظه خروج نزدیک می شوم قلبم تندتر می زند .همه چیز دارد از یادم می رود و احساس میکنم بعد ها چیزی از اینجا به خاطر نمی آورم ..........آخ یک نفر دارد مرا بیرون می کشد .................آهااااای من که هنوز حرفهایم تمام نشدههههههههههههه

واقعا که این همه آدم اوردم برای چی ها؟

من دیگه از این به بعد جوش گروه نمیخورم هرکی دلش میخواد رئیسی کنه😡
من قهرم

بقیه نیان مهم نیست

خوش بگذره

😂😂😂

اخه انگار ما التماس کسی کردیم بیان

آره واقعا

ممنون عزیزم

والا بخدا
صب تاشب باید باخونه و زندگی ور بریم

یا الله مزاحمم انگاری😁😁😆😆

اعضاء گروه همدلی ، شادی

1.عاطفه مدیر گروه : دیاناخانم 11 ساله و تودلی34 هفته/ ساکن شهر گناباد/31 ساله/ 15 سالگی ازدواج کرده/

2. منیره : مامان سه تا فندق 8سال و 2سال و 1سال /ساکن شهر قم/علی آقا ، آقا آریا ، آقا ایلیا/

3.مهدیه : مامان دوتا فندق یک دختر دوم دبیرستان و یک پسر پنجم دبستان/ ساکن شهر کرمان / 36ساله/


4.عطیه : مامان یه دوقل مطهره سادات خانم و آقا سید هادی/ساکن شهر تهران/29ساله/

5.فائزه (fafa) : مامانِ آینده /26ساله/ ساکن شهرتهران/

6.نازنین زینب : مامان دوتا فندق/26ساله/ ساکن شهر تهران/

اوااااااا دستم درد نکنه
بیا تو مدیر گروه شو

سلاااام خوبی

فقط من مشکلم اینه همه گروه ها باهم انلاینن گروه ماه ولی............

اینجوری پیش بره گروه حذف میکنم و کلا از این برنامه میرم😔😔😔😔😔😔😢
9 نفر عضون ولی انگار نه انگار😔😔😔😔😔😔😔😔😓😓😓😓😓من که دیگه طاقتم طاق شده شرط هم گفتم
منظورم اینه که میتونین به دوستانتون بگین بیان به گروه ما و لینک بهشون بدین گروه شلوغ بشه یا فقط همین پیام من یه نفر جواب بده میرم ولی حلال نمیکنم😕😕🙃🙃🙃🙃