مرده ایرادداشت بچه دار نمیشد،مادره دختره میخواست طلاق دخترشو بگیره ک مرده رفت امامزاده و گریه کردو از خدا خواست ک بچه ناقص بهش بده بعد زنش باردارشدو خدام ی بچه ی ناقص بهش داد....دوباره مادر دختره اومد و گف نه باید بچه رو سقط کنین دختره و مرده ام راضی نشدن چون ب خدا ایمان داشتن...بعد رفتن دکتر ک دکترم گف بچه تون سالمه و دوقلوئن....
بچه ها ب خدا ایمان داشته باشین خدا خیلی بزرگترو مهربون ترازاونیه ک تومغز مابگنجه دوست جونیام
1397/09/26 22:36