ارسال شده از
*من
یک
مادرم*
در نهمین ماه فرزندم در ضعیف ترین حالتی هستم که تا کنون درتمام عمرم بوده ام
از روحی و ذهنی خسته هستم نه من دیگر آن دختر پر انرژی و پراز اشتیاقم نه همسرم آن عاشق و دلباخته ی سابق
در حالی که تشنه توجه اطرافیانم هستم همه نگاه ها به سمت فرزند در آغوشم هست خیلی خنده دار است ولی هرجا می رویم همه اول به او سلام میکنند حتی وقتی همسرم از سرکار می آید اگه ما را همزمان ببینید اولین سلام برای دخترش است
گاهی بایک سلام بلند به دیگران میفهمانم که منم هستم
در تنهایی به خودم میگویم قوی باش مثل همیشه قوی باش اما اشکهایم بر قدرتم برتری پیدا میکنند
نمیدانم توصیه های دیگران درمورد نحوه نگهداری بچه کی تمام میشود ولی گاهی دلم میخواهد بگویم توصیه هایتان را برای خودتان نگهدارید همین که با این حجم از فرسودگی روانی هنوز نفس می کشم باید مدال افتخار بگیرم
جسم من دیگر مال خودم نیست ان ظاهر ورزیده و تر و تازه و جوان دیگر وجود ندارد اولین چیز قابل توجه خط زیر شکمم هست و بعد ترک های پوستی روی شکم و باسن و بعد از آن شکم و سینه های شل و آویزان و دردهای مبهم و ناشناخته ای در شکم که از عوارض سزارین هست
کمر درد و گردن درد و درد مچ دست و مچ پا و زانو و کوفتگی بدن که هربار که از رختخواب بلند میشوم انگار از یک ساختمان به پایین افتاده ام
گاهی دلم میخواهد یک کاغذ به پشت خودم بزنم و روی آن بنویسم نیازمند ماساژ دوش آبگرم و خواب کافی
یک زن وقتی مادر میشود به اندازه یک قرن پیر میشود
چون محبت همسرش قطره ای میشود توجه اطرافیان لحظه ای میشود کوه کارها سرازیر میشود و نوزادی که باعث میشود که فراموش کنی وجود داری
گاهی فکر میکنم ما زنها چقد مظلومیم حتی طبیعت به ظلم کرده و من گاهی پشیمان میشوم از اینکه دختری به دنیا آوردم و قرار است همه این رنج ها را تحمل میکند
از تو عذر میخواهم دخترم باور کن من نمی دانستم اینگونه رنجی ور انتظار توست
1399/02/06 17:13