مادران اسفند و فروردین 98

8 عضو

مگر دکترت بگه

1398/11/09 14:14

بیهوشی خوبه پلکتو بازو بسته میکنی بچه کنارته

1398/11/09 14:14

ولی خب هرکدوم عوارض خودشونو دارن

1398/11/09 14:14

خوبی بیحسی اینه صدا بچتو درجا میشنوی

1398/11/09 14:14

پاسخ به

بیهوشی خوبه پلکتو بازو بسته میکنی بچه کنارته

ولی موقع تولد نمیبینیش

1398/11/09 14:15

ولی من ازینکه هوشیار باشم باعلم به اینکه شکممو پاره کردن وحشت دارم?

1398/11/09 14:15

پاسخ به

ولی خب هرکدوم عوارض خودشونو دارن

اره مخصوصا بیهوشی

1398/11/09 14:15

پاسخ به

ولی من ازینکه هوشیار باشم باعلم به اینکه شکممو پاره کردن وحشت دارم?

آرع خییییلیم ترسناکه

1398/11/09 14:15

والا بیحسیام همه از کمردردو سردردای بعدش مینالن

1398/11/09 14:15

مناز بیهوشی فوق العاده راسی بودم.البته همش هنر دست دکتر بیهوشیو بی حسیه

1398/11/09 14:16

پاسخ به

والا بیحسیام همه از کمردردو سردردای بعدش مینالن

نباید تکون بدی سرتو

1398/11/09 14:21

پاسخ به

مناز بیهوشی فوق العاده راسی بودم.البته همش هنر دست دکتر بیهوشیو بی حسیه

اره بدن هرکس یجوریه

1398/11/09 14:21

پاسخ به

بچه دوم چون مزه بچه اولو چشیدی حست فرق داره...انگار یه عزیزیو خیلی وقته ندیدی?

منم خیلی ذوق دارم زودتر به دنیا بیاد??

1398/11/09 15:10

پاسخ به

منم خیلی ذوق دارم زودتر به دنیا بیاد??

اخه شمام بجه دومه درک میکنی حسمو?

1398/11/09 15:54

اره دیگ شماها بچهای دومتونه ترستون ریخته?

1398/11/09 16:12

پاسخ به

عمل میخای بشی ها

خوب بشیم
وقتی حامله شدن همین داستانه دگ اخرش عمله دگ

1398/11/09 16:14

پاسخ به

بالاخره راهیه که باید بریم زودتر بره بهتره

?

1398/11/09 16:14

پاسخ به

بیحسی رو نمیدونم چی میشه

بی حسی میگمن یه مدت بدن ادم سر هس بی حسه خوبه درد نداریم

1398/11/09 16:15

پاسخ به

اره دیگ شماها بچهای دومتونه ترستون ریخته?

من یکم ترس زایمانم نسبت به بچه اولم بیشتره..
ولی خیلی دوست دارم زودتر بقلش کنم

1398/11/09 16:15

پاسخ به

اخه شمام بجه دومه درک میکنی حسمو?

آره عزیزم من دختر اولم 6 سالشه الآنم خیلی ذوق دارم

1398/11/09 16:15

پاسخ به

خوب بشیم وقتی حامله شدن همین داستانه دگ اخرش عمله دگ

?

1398/11/09 16:17

پاسخ به

اره دیگ شماها بچهای دومتونه ترستون ریخته?

من سر اولیم اصلا ترس نداشتم.دست دکترمو گرفته بودم جلو تر از خودش میرفتم سمت اتاق عمل...بسکه کنجکاو بودم ببینم بچم چه شکلیه?

1398/11/09 16:19

پاسخ به

من سر اولیم اصلا ترس نداشتم.دست دکترمو گرفته بودم جلو تر از خودش میرفتم سمت اتاق عمل...بسکه کنجکاو ب...

عزیزممم

1398/11/09 16:19

من دلم میخاد همه جا شوهرم همراهیم کنه

1398/11/09 16:20

من به هوش اومده بودم از اتاق ریکاوری میاوردنم شوهرم کنارم بود داشت همینجور اشک برام میریخت...خیلی لحظه قشنگی بود...از ته دل نگرانیشو حس کردگ

1398/11/09 16:21