دیشب خونشون بودم گفتم محمد بجا اینکع ای روزا پیشم باشه همش ولم میکنه میرع ب جا اینکع شبا ببرم پیاده روی خواهر شوهرم دراورد گف تو خودت اهل پیاده روی نیستی و گرنه باید شبا خودت بیای تو پارک و تو کوچه هاتون خلوته بری همونجاها راه بری نزدیک بود سکته کنم ها مادر شوهرمم میگف اره راس میگه منم بخاطر همی اتیشی شدم اومدم خونه بابام در اصل
1397/05/15 11:46