ارسال شده از من از ساعت 2شب اینا درد،داشتم یعنی قبلش هم داشتم ولی کمتر بعد شبم فکر کردم مثل قبلناس زیاد توجه نکردم همش از خواب بلند میشدم دیگ ساعتای 6بود رفتم دستشویی دیدم ترشحم انقد زیاد بود رگه های خونم همراش بود خلاصه خیلی ترسیدم به مامانم گفتم دیگ به ماما زنگ زدیم گفت که باید بری بیمارستان ماهم اماده شدیم که بریم تواون هوای بد همش میترسیدم چیزی بشه انقدر بارون شدید بود اصلا جاده معلوم نبود همه جا مه گرفته بود بالاخره بعد 4ساعت با اون همه درد که داشتم وبا اون هوا رسیدیم بیمارستان دیگ ازم نوار قلب گرفتن گفتش که نوار قلبت زیاد جالب نیس ولی حتما بخاطر اینه ه چیزی نخوردی گفت درد هم فقط یکم نشون میده بعدش گفت برو ناهار بخور بعد بیا تا دوباره بگیرم ازت منم ناهار خورم و دوباره گرفتن گفت از اول بهتره ولی دیگ دردی نداری میخاس بفرستدم خونه که استراحت کنم گفتم چطور ندارم من دارم از درد میمیرم گفت پس چرا دستگاه نشون نمیده گفتم چه میدونم من کمر و زیر دلم همش درد داره گفت سفت هم میشه گفتم نمیدونم گفت پس حتما درد اینجوریه بااستراحت خوب میشی انقباض نیس ولی حالا به دکتر میگم یه معاینه بکنه خلاصه دکتر اومد معاینه کرد گفت یه فینگره ونمیدونم چی چی هم هست باید بستری شی گفت سعی میکنیم بیش تر نگهش داریم ولی آمپول بتا هم میزنیم شایدم به دنیا بیاد دیگ بستری شدم وهمونجور درد داشتم و کم کم زیاد میشد خیلی بد بود همش معاینه میکردن که نمیدونم ساعت چند بود بالاخره ماما گفت که فکر کنم فولی ولی یه چیزی جولوشو گرفته به دکتر خبر داد دکتر معاینه کرد گفت اره اصلا یه دیواره خیلی کلفته من همش گریه میکردم دیگ نمیدونم بین خودشون یه حرفایی زدن و دکتر به یکی زنگ زد بالاخره گفت زور بده تا خودم کمکت کنم ببینم چی میشه همین جور بعد چند ساعت گفت سر بچه رو دیدم گفتش خوب زور بده تا بیاد خلاصه انقدر درد کشیدم که بالاخره اومد دیگ گڎاشتن روسینه ام وبخیه اینا هم زدن و تموم شد ولی خیلی خیلی درد کشیدم ولی خدا روشکر دخترم دستگاه نرفت فقط دماغش یکم کج بود گفت بخاطرزایمان سخت بهش فشار اومده خوب میشه حالا نگران اونم که خوب میشه یانه خیلی هم ریزه است شیر خوب نمیگیره ضعیفه ولی خدا روشکر که اونقدر مشکل جدی نداره
1397/12/28 15:15