امشب خونشون بودیم از اونجا داداشم اومد دنبالم که سر به مانانم بزنم بیمارستان گیر داده بود که بچرو بزار برو گفتم شیر خودمو میخوره بچم هلاک میشه گفت بدوش گفتم کافی نیست راهم دوره طاقت ندارم میزارمش پیشه زن داداشم تو ماشین میرم حالا برگشتم که از خونه برش داریم بیایم خونه ما میگه گفتم بزارش نزاشتی پدر شوهرت کلی غر زده میخواستم بگم من مادرشم یعنی حالیم نیست شما حالیتونه ،دایه عزیزتر از مادر
1398/08/26 23:36