درد ودل

3 عضو

من دلم از دست خواهرم پر درده

1396/12/09 01:48

مامانم رو داره نابود میکنه

1396/12/09 01:48

چرا

1396/12/09 01:58

???

1396/12/09 02:04

تا مجرد بود مامانم بنده خدا نمی دونست چکار کنه با دوست پسراش و با یکی از همین پسرها تصمیم به ازدواج گرفت وقتی رفتیم تحقیق فهمیدیم که پسره معتاد به شیشه است و قبلا هم ازدواج کروه بوده وقتی به خواهرم گفتیم در کمال خونسردی گفت خودم میدونستم کلی اگه نذارین باهاش ازدواج کنم چنین و چنان میکنم و مامانم از ترط راضی به ازدواج شد اما پسره حتی عقد محضری هم نکرد صیغه دایم بعداز گذشت سه سال به طلاق منجر شد . الان دو ساله که با یکی از دوست پسرهای سابقش ازدواج کرده ،اما یکماه بعد حامله شد و مامان من هم سرعتی شروع کرد به خرید جهیزیه و شوهرش هم بیکار در نتیجه خیلی از تیکه های پسره رو مامان من خرید و یک جهیزیه کامل براش گرفتن و حتی مامان من خونه براشون رهن کرد و خانواده پسره هم خودشون رو کشیدن کنار و گفتن ما نمی تونیم به این زودی عروسی بگیریم دستمون خالیه و از این حرفها

1396/12/09 02:22

خلاصه مامانم حتی راضی شد که خودش تالار بگیره ولی اونها راضی نشدند و همینطور طول کشید تا خواهرم شد شش ماه از حاملگی گذشت که دیگه دید خبری از عروسی نیست ماشین گرفتن وسایلها رو بار زدن و بردن خونه خودش به همین سادگی،ما رفتیم شیرینی خریدیم و رفتیم چیدیم و مرتب کردیم و آخر شب شوهرش دعوای سوری راه انداخت و ماها رفتیم

1396/12/09 02:22

خواخر کوچکم برای شوهر اون کار پیدا کرد توی فروشگاهی که خودش کار میکرد یکماه گذشت که خواهرم یکروز توی گروه خانوادگی شروع به بد و بیراه گفتن به ماها کرد و گفت که اگه به شوهرم احترام نگذاریم دیگه منم نمیبینین و خلاصه گروه رو ترک کرد و با همه ما رسما قهر کرد حتی مامانم زنگ میزد یا رفت در خونه اش جواب نمیداد

1396/12/09 02:25

و دو ماه به همین منوال گذشت و مامانم صبح تا شب کارش شده بود گریه تا اینکه یکروز خواهرم فهیمه زنگ زده بود به مامانم از بیمارستان که بیا که دارم زایمان میکنم ،مامان ما هم پسره بیمارستان و بعد از ترخیص هم خونه و کارهاش رو میکرده و جز مامان من هم هیچکس نبوده که یک لیوان آب بده دستش ،خانواده وحید هم قهر کرده بودن، که یکروز وحید شوهر فهیمه باز دعوای سوری با زنش راه می ندازه و مامان من که میگه باهاش اینجوری رفتار نکن این تازه زایمان کرده به مامانم میگه از خونه من برو بیرون
حالا اگه شما بودین جای فهیمه چکار میکردین؟

1396/12/09 02:34

پاسخ به

و دو ماه به همین منوال گذشت و مامانم صبح تا شب کارش شده بود گریه تا اینکه یکروز خواهرم فهیمه زنگ زده...

سلام خیلی ببخشید این مسایل شخصی فکر نکنم با این قسمت و در کل با گوشی حل بشه,از کسی کمک بگیرید که بهش اعتماد داری و میدونید که میتونه بهتون کمک کنه,فاش کردن چنین اسرار زندگی خوب نیست,طبق تحقیقاتی که نشان داده شده باز گوکردن مشکلات به هر کسی در آینده باعث افسردگی میشه,به نظر من با یک مشاور مشورت کنید و از اون راهنمایی بگیرید,تا کمک شود,هر چند مسایل زندگی افراد خانواده پدری,نه خانواده شخصی خودم,به ما مربوط نمیشه و در نهایت خودشان میتونند واسه زندگی خودشان تصمیم بگیرند

1396/12/09 15:54

پاسخ به

و دو ماه به همین منوال گذشت و مامانم صبح تا شب کارش شده بود گریه تا اینکه یکروز خواهرم فهیمه زنگ زده...

عزیزم ایشاله هرچه زودتر مشکلتون حل میشه ناراحت نباش هرکسی توزندگی یجوری مشکل داره

1396/12/09 19:57

پاسخ به

سلام خیلی ببخشید این مسایل شخصی فکر نکنم با این قسمت و در کل با گوشی حل بشه,از کسی کمک بگیرید که بهش...

عزیزم این گروهو درست کردن برا دردودل مامان ملیکا هم داره دردودل میکنه

1396/12/10 02:08

فکر نکنم کاره بدی باشه چون تو این گروه همه از مشکلاتش حرف میزنن فکر کنم بتونین بخوبین ک این گروه ماله دردودله گلم

1396/12/10 02:09

مامان ملیکا پس اگه زندگیمو ببینی چ مضخرفیه چی میگی

1396/12/10 02:09

پاسخ به

فکر نکنم کاره بدی باشه چون تو این گروه همه از مشکلاتش حرف میزنن فکر کنم بتونین بخوبین ک این گروه مال...

چرا از کلمه مشکل صحبت میکنی,تا زمانی که در زندگی از کلمه مشکل صحبت کنیم همیشه در زندگی با مشکل روبرو میشویم,زندگی به این بزرگی و زیبایی را رها کردیم و چسبیدیم به مشکلات,

1396/12/10 08:55

کارخوبی کردی که درد ودل کردی گلم ماکه همو نمیبینیم و نمیشناسیم کاری هم نتونیم واسه هم انجام بدیم حداقل سبک میشی.هیچ ایرادی نداره از نظر من.زندگی خیلی قشنگ و زیباست اما گاهی مواقع یه سختیایی هم داره که تلخه.باید به هم کمک کنیم تا کمتر اذیت بشیم.

1396/12/10 08:58

عزیزم هر احدو بشری براش یه مشکلی پیش میاد؟؟؟

1396/12/10 09:58

سلام

1396/12/11 19:07

سلام عزیزم

1396/12/11 19:33

همگی خوبین ،خدا هرکی که بچه داره براش نگه داره من تازه بچم از دست دادم دلم خیلی گرفته نمی تونم داغش تحمل کنم

1396/12/11 19:36

اخی الهی فدات شم انشاالله یکی دیگه

1396/12/11 19:58

خدانکنه عزیزم الهی زنده باشی

1396/12/11 20:09

پاسخ به

همگی خوبین ،خدا هرکی که بچه داره براش نگه داره من تازه بچم از دست دادم دلم خیلی گرفته نمی تونم داغش ...

چرا چی شده؟

1396/12/11 20:10

من بچم تازه از دست دادم

1396/12/11 20:21

ایشاله خدا بهت یه دوقلو شو بده عزیزم ناراحت نشو منم یکسال وهفت ماههه منتظر نی نی ام دیگه دارم دیونع میشم

1396/12/11 20:44

انشالله خدابهت یبچه صحیح سالم بده سایه خودت همسرتم بالا سرش باشه

1396/12/11 21:02