پاسخ به من رو مخم بودن هر چی اومدن خونم رفتم رو تخت دراز کشیدم اخیش راحت شدم یکم درکشون بیشتر شد از حالم
دیگه داغ کرده بودم هر چی گفت جواب دادم
اسباب بازی های کثیف میکرد تو دهنش رفتم شستم میگه بهش بده گفتم کثیف گفت بچه اینقدر لوس نکن گفتم وقتی برفک گرفت شما که نیستی من باید مراقبت کنم
زانو بند یادم رفته بود هی میگفت بزار بره تا پاش قوی بشه چیه بچه خپل باش باید محکم باش گفتم بچه ام ماشاالله سفت هست هر چی گفت گفتم *** خیلی اعصابم رو خورد میکنه
سوار ماشین هم شدم اونقدر غر ب شوهرم زدم حق داد به من گفت تو ببخش تو ماشین ماچم کرد
بخدا روانم ریخته بهم بهش گفتم کمتر میام خونه بابات خودت برو من آرامش بیشتر دارم
1402/03/14 01:13