پاسخ به عزیزم اون سمت از ساعت شش به بعد نریا من دیشب مجبور شدم رفتم یه عالمه بسیجی تفنگ به دست با موتور از ش...
ما اون اواسط شلوغ بود
پنجشنبه بود رفته بودیم شهرداری خرید داشتم بعد خرید رفتیم جایی برای شام خوردن
یهو وسط راه موتورا پشت هم
دقیقا میگفتن کرکره ها بیارین پایین
اون بنده خداا داشت دلش میترکید
گفتش یکم سریع تر بخورید
بعد آقام پرسید گیر میدن بهتون
مثلا اینکه تهدیدشون کرده بودن
واسه اینکه بازن تا دیر وقت?
1401/08/29 10:54