اگه همسرت بشم منو نمیزنی من زن فرش بافت نمیشم اگر بشم کشته میشم وااااای??????
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم دعوا هم میکنیم من میگم نیاد اون میگ بیان.
اره عین مایین
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اگه همسرت بشم منو نمیزنی من زن فرش بافت نمیشم اگر بشم کشته میشم وااااای??????
الابا???
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اره عین مایین
عامو شماچارنفر چار قلوهسدین ول کنین دیگ
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
الابا???
یه لحظه دلم خواست بوست کنم???????
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
یه لحظه دلم خواست بوست کنم???????
کوفت?
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
یه بار باباش و داداش شوهرم اومده بودن تبریز برا دکتر رفته بودن خونه ی عموی سعید . سعید ساعت 8 شب گف زنگ بزنم عمو با خانوادش و بابامم و دادشم با اون یکی داداشم و زنش بیان شام اینجااا
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
منم گفتم ساعت 8 من نمیتونم شام بپزم
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
اون گف من گفتم .اینقد جرو بحث کردیم
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم گفتم ساعت 8 من نمیتونم شام بپزم
خب?
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
منم گفتم ساعت 8 من نمیتونم شام بپزم
واااای????????????
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
اون گف من گفتم .اینقد جرو بحث کردیم
خب?
1397/05/15 10:03
//= $member_avatar ?>
ک سعید برداشت زنگ زد ب بابام میگ دایی شما ب جانان یه چیز بگین میخوام بابام اینارو دعوت کنم این نمیزاره??????????