❤?❤๑۩ پـــــــاتـــوق ۩๑❤?❤

5 عضو

پاسخ به

افرین مث خودمی

دقیقا مثل خودت

1397/05/15 10:03

پاسخ به

منم همیطوریم???

لیلا ماچقد باهم تفاهم داریم. ????
بامن ازدواج میکنی???????

1397/05/15 10:03

پاسخ به

غودان?

یه لحظه دلم خواست بوست کنم??????

1397/05/15 10:03

پاسخ به

یه لحظه دلم خواست بوست کنم??????

??

1397/05/15 10:03

پاسخ به

لیلا ماچقد باهم تفاهم داریم. ???? بامن ازدواج میکنی???????

با اجازه بزرگ ترها بلهههههه??????????????????????

1397/05/15 10:03

ولی شوهرم کاملا برعکس خودمه . عاشق مهمونه اینقدر خوشحال میشه مهمون بیااد??????

1397/05/15 10:03

پاسخ به

با اجازه بزرگ ترها بلهههههه??????????????????????

هلو گوجشم اماده کرده بلا?

1397/05/15 10:03

پاسخ به

ولی شوهرم کاملا برعکس خودمه . عاشق مهمونه اینقدر خوشحال میشه مهمون بیااد??????

درس مثل بابای من?

1397/05/15 10:03

پاسخ به

ولی شوهرم کاملا برعکس خودمه . عاشق مهمونه اینقدر خوشحال میشه مهمون بیااد??????

واای دقیقا مثل شوهر من آنقدر حرص میخورم

1397/05/15 10:03

پاسخ به

با اجازه بزرگ ترها بلهههههه??????????????????????

بدو بدو مبارک بدو
ایشالاااا مبارک بدو
کوچه تنگه بله
عروس قشنگه بله
♩♩????????♩???♩???♩?????♩?

1397/05/15 10:03

پاسخ به

بدو بدو مبارک بدو ایشالاااا مبارک بدو کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله ♩♩????????♩???♩???♩...

اون توخط اخریرو جای دوتاکلمه روبعوض?

1397/05/15 10:03

پاسخ به

واای دقیقا مثل شوهر من آنقدر حرص میخورم

منم دعوا هم میکنیم من میگم نیاد اون میگ بیان.

1397/05/15 10:03

پاسخ به

بدو بدو مبارک بدو ایشالاااا مبارک بدو کوچه تنگه بله عروس قشنگه بله ♩♩????????♩???♩???♩...

اگه همسرت بشم منو نمیزنی من زن فرش بافت نمیشم اگر بشم کشته میشم وااااای??????

1397/05/15 10:03

پاسخ به

منم دعوا هم میکنیم من میگم نیاد اون میگ بیان.

اره عین مایین

1397/05/15 10:03

پاسخ به

اگه همسرت بشم منو نمیزنی من زن فرش بافت نمیشم اگر بشم کشته میشم وااااای??????

الابا???

1397/05/15 10:03

پاسخ به

اره عین مایین

عامو شماچارنفر چار قلوهسدین ول کنین دیگ

1397/05/15 10:03

پاسخ به

الابا???

یه لحظه دلم خواست بوست کنم???????

1397/05/15 10:03

پاسخ به

یه لحظه دلم خواست بوست کنم???????

کوفت?

1397/05/15 10:03

یه بار باباش و داداش شوهرم اومده بودن تبریز برا دکتر رفته بودن خونه ی عموی سعید . سعید ساعت 8 شب گف زنگ بزنم عمو با خانوادش و بابامم و دادشم با اون یکی داداشم و زنش بیان شام اینجااا

1397/05/15 10:03

منم گفتم ساعت 8 من نمیتونم شام بپزم

1397/05/15 10:03

اون گف من گفتم .اینقد جرو بحث کردیم

1397/05/15 10:03

پاسخ به

منم گفتم ساعت 8 من نمیتونم شام بپزم

خب?

1397/05/15 10:03

پاسخ به

منم گفتم ساعت 8 من نمیتونم شام بپزم

واااای????????????

1397/05/15 10:03

پاسخ به

اون گف من گفتم .اینقد جرو بحث کردیم

خب?

1397/05/15 10:03

ک سعید برداشت زنگ زد ب بابام میگ دایی شما ب جانان یه چیز بگین میخوام بابام اینارو دعوت کنم این نمیزاره??????????

1397/05/15 10:03