مامانی های بوشهری

1296 عضو

دقیقا

1403/09/10 12:14

با توووو بیدمااااا

1403/09/10 12:15

خواهر فقط توبیمارستان استراحت کردم اومدم‌خونه باشکم پاره کارام کردم اصلا نمیدونم اوضاع بخیه هام چطوره عصرمیرم‌بکشم بخیه هامو

1403/09/10 12:15

هیچکس نی کمکت؟🙁

1403/09/10 12:15

ن عزیزم تنهام فقط دخترخالم دیشب اومد مهراس بردحموم‌

1403/09/10 12:16

اخی دورت🙁♥️

1403/09/10 12:16

چ بده ایطوری🙁

1403/09/10 12:16

ولییییی میگذرهههه

1403/09/10 12:16

با درد

1403/09/10 12:16

با زجر

1403/09/10 12:17

با بدبختی

1403/09/10 12:17

هرجوری ک باشها

1403/09/10 12:17

امروز ک بخیهات بکشی سبک تر میشی

1403/09/10 12:17

آره ولی یادگرفتم‌ هیچ کسی بدردت نمیخوره خودت باید قوی باشی

1403/09/10 12:17

دیقا

1403/09/10 12:17

همه ادمای دورت میشناسی

1403/09/10 12:17

خداکنع دیشب اینقدر بخیه هام دردمیکرد بهم گفتن ازروز اول خییلی نشستی چسبندگی رحم میاری گفتم بدرک وقتی کمکی ندارم

1403/09/10 12:18

همونایی که قبل زایمان همش خونم بودن یکیشون نیومدن

1403/09/10 12:19

بچهات هم هسن گناه دارن

1403/09/10 12:19

خانواده شوهرم اصلا زنگم نزدن فقط پدرشوهرم زنگ شوهرم زده چرا اسم بابام نزاشتین شوهرم گفت خانوادم ناراحت شدن

1403/09/10 12:19

😐😐😐😐😐😐😐😐😐

1403/09/10 12:19

اینا چ هسن دگ

1403/09/10 12:20

گفتم ازاولم بخودت گفتم میترسم اسم مرده روبچم بزارم استفاره هم گرفتم خوب درنیومد منکه تعهد ندادم حتما اسم بابا بزرگت بزارم

1403/09/10 12:20

یکی دگشون بذاره

1403/09/10 12:20

اصن دگ کی ایطورنا

1403/09/10 12:20