گفتن راه دوره بعدش خواستن واسه تفریح بیان منم گفتم عزادار فوت مامانم هستم حوصله مهمون ندارم این پسرم حامله شدم پدرشوهرم زنگ زد دعوا کرد دلتون خوشه بهتون وام میدن بچه سیچنتونه بروسقطش کن که باهاش دعوا کردم اونشبم بشوهرم گفتم گفت بعد که پشیمون شدن گفتم بدردم نمیخوره خرجیش تو میدی اونا چرا دخالت میکنن اومده بودنم مشهد گفتن دیگه بچه نیارین بستونع گفتم میخوام یه دختر دیگه هنوز بیارم
1403/09/13 08:08