یه باری مجردی که زفتم کیف گڌاشتم نشستم یه پسر اوند کیفش گڌاشت اونورم گفت با کی اومدی گفتم کاروان شروع کرد حرف زدن دستش تمام خال کوبی منم هیچ نمی گفتم یکی اعضای کاروان غصبناک نگاه می کرد می خواستم بلند بشم مسول کاروان داد زد بشین اللن تو شلوغی گم می شی پسره معڌرت خواهی کرد گفت کیف اینجا من بلند می شم 😂😂
1403/05/25 10:04