پاسخ به البته اونا تنها نبودن همیشه دورشون شلوغ بوده. ن مث ما تک و تنها صبح تاشب روانی میشیم???
سر حسین تا 6ماه زجر کشیدم،تنها بودم توی شهر غریب، حسین هم شدیدا کولیک و رفلاکس داشت و یکسره گریه میکرد.
اعصاب برام نمونده بود دیگه.
همین که 6-7ماهش شد و شروع کرد به سینه خیز رفتن و شیرین کاری کردن کلی ذوقش میکردیم و تازه غذاخور هم که شد دیگه رفلاکسش هم خوب شد.
1397/08/17 19:07